چه شد که اینگونه شد؟
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۹۷۷۸۰
«گسست بهطورقطع باتجربه زیست نسبت دارد. چیزهایی از دهه شصتیها میبینید که فراگیری آنها شمارا به درد میآورد. وقتی میبینید دختران هم سن و سال من همشهریانی که اینهمه توانمندی داشتند، لشکری از جاماندگان ازدواج شدهاند و رضایت از زندگی ندیدند، از خودمان پرسیدیم چه شد که اینگونه شد؟»
به گزارش خبرنگار ایمنا، سیاستهای تشویقی در سالهای نخست انقلاب اسلامی در ایران برای فرزند آوری، یکی از مهمترین دلایل سیاسی و اجتماعی برای تولد نسلی بود که حالا به دهه شصتیها معروف هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نسلی که همیشه در بین گفتار سنت و مدرنیته گیرکرده است، و بهنوعی گاه قربانی اختلاف این دو دیدگاه و گفتار بوده است، نسلی که هم پایبند به سنتها بود و هست و هم با جامعه مدرن و مسئله جهانیشدن مواجه است بهنوعی میتوان گفت زندگی دهه شصتیها، زندگی پارادوکسها است و همین امر باعث شده که این نسل با پدیدهای به نام گسست روبهرو شوند. پدیدهای که علل به وجود آمدن آن نیاز به واکاوی تاریخی دهه شصت و اتفاقات بعدازاین دهه را دارد.
خوشبختانه کتابها و مقالات متعددی در این حوزه منتشرشده است که اطلاعات دقیق و جامعی نسبت به این پدیده اجتماعی که ریشه در فرهنگ دارد، صورت گرفته است که یکی از این کتابها، کتاب گسست است. بر همین اساس با محمود فروزبخش، نویسنده این کتاب که به تازگی منتشر شده، گفت و گویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
چه شد که وارد عرصه نویسندگی و نوشتن شدید؟
۲۰ سال قبل در سال ۸۱ اولین نوشتههای من در نشریه «والسلام»، نشریه داخلی مجمع فرهنگی شهید اژهای منتشر شد و سید مهدی اخوان که هر کجا هست خدایا به سلامت دارش، ما را وارد این عرصه خطیر کرد.
بعد از مدتی سردبیر نشریه والسلام شدم و جسته گریخته متنهایی مینوشتم. اولین کارم با عنوان «یادگاران» در سال ۸۲ شامل یک سری از خاطرات و داستانکها در حوزه روابط انسانی و عاطفی بود که مجمتع شهید اژهای را در دهه ۷۰ ترسیم میکرد.
همان زمان علاوه بر کتاب، در حوزههای رسانهای هم فعالیت داشتیم تا اینکه نخستین کتابم را به شکل رسمی در سال ۸۷ با عنوان «راههای نرسیدن به خدا» با موضوع آسیب شناسی درباره نوجوانان بود.
با نوشتن به دنبال چه چیزی بودید و هستید؟
به طور معمول انسان با موضوع مدنظرش، دچار یک کلنجار میشود. وقتی یک موضوع انسان را با خودش درگیر کرد قالب آن هم پیدا میشود. کتابهای من به طور تقریبی قالبهای متفاوتی دارند. کتابی با عنوان محاسبات عددی دارم، ترکیبی بین ریاضیات و معنویات است که این ترکیبی کاملاً متفاوت است. معمول هم اینطوری نیست که قالب سفارش داده شود، بلکه شما به سبب قوت ظرفیتی که در موضوع میبینید به قالب میرسید. گاهی اوقات یک کتاب باید ساده نوشته شود مثل زندگی نامه استاد فولادگر که در واقع ذات استاد فولادگر هم ساده بود.
گاهی اوقات برای یک کتاب، این شکست نیست که کسی بخواند و بگوید من نفهمیدم! چون این کتاب از اساس درباره موضوعی سخن میگوید که مسئله پیچیدهای است؛ همچون شهر گنبدهای فیروزهای و کاشیهای شکسته. بنابراین نوشتن از جایی شروع میشود که شما با یک موضوع در واقع درگیر میشوید و میخواهید با آن دست پنجه نرم کنید.
آن موضوع شما را با خود میبرد تا به قالب خوب برساند. آنجا شروع به نوشتن میکنید و ممکن است ماهها به طول انجامد.
سیر رشد در آثار محمود فروزبخش هم اتفاق افتاد است؟
دیگران باید بگویند و پاسخ دهند. در حقیقت مسئله یابی امر مهمی است. مهدی مسائلی دوست بنده است که خیلی زود مسئله خود را یافت و حول آن شروع به نوشتن کرد اما من دیر به مسئله رسیدم، شاید یک دلیل آن این باشد که بخشی از تحصیلات ما غیرمرتبط با این موارد بوده است و متأسفانه نتوانستم در یک ساختار بگنجم؛ اما هر چه جلو رفت مقوله اصفهان اندیش بودن برای من پررنگتر شد.
این مهم به واسطه شغلتان بوده یا بحث دیگری است؟
طبیعی است که تجربه زیست مهم است. من سه مرحله تجربه زیستی داشتم. اول بحث تربیت است که سالها به سبب فعالیت فرهنگی و معلمی بخشی از وجودمان در مقوله تربیت بوده است.
موضوع دوم بحث شهر یا اصفهاناندیشی و موضوع سوم سیاست بود. این سه همواره ما را وسوسه کرده است و به سبب گستردگی، من را از یک مسئله واحد دور میکند. شاید رفتن به مسئله مداری کمی دیر حادث شد.
از این سه مرحله کدام پررنگتر بود؟
اصفهان اندیشی؛ چرا که سیاست مسئلهای در حکمت عملی است و بدون عمل محقق نمیشود و عمل آن نیازمند کنش جمعی است. شاید به همین دلیل هم بود که به شورای مرکزی دو حزب راه یافتم اما در نهایت آنچیزی که از سیاست مدنظرم بود، برای من راضی کننده و رضایت بخش نبود.
اگر من در سیاست به مجموعهای نوشتارهایی اشاره کردم، این اتصال خود با کنش جمعی را برقرار نمیکرد.
از مسئله تربیت فاصله گرفتیم. اشاره کنم که ما را از مدرسه استعدادهای درخشان به نوعی محترمانه بیرون کردند. ما نوکران بیمزدی بودیم که میتوانستیم به دانش آموزان خدمات فرهنگی بدهیم. سیستم یک دهه اخیر، همین را هم نخواستند و این جدا شدگی اجازه نداد تجربه زیسته ما در امر تربیت کامل شود.
این تجربه زیستی و جداشدگی همین شده که در کلیدواژه شکست و گسست در آثارتان پررنگتر باشد؟
گسست به طور قطع با تجربه زیست نسبت دارد. چیزهایی از دهه شصتیها میبینید که فراگیری آنها شما را به درد میآورد. وقتی میبینید دختران هم سن و سال من همشهریانی که این همه توانمندی داشتند، لشکری از جاماندگان ازدواج شدهاند و رضایت از زندگی ندیدند، از خودمان پرسیدیم چه شد که اینگونه شد؟ این یک امر شخصی نیست. این ماجرا برای نسل من رخ داد و از این مثالها زیاد وجود دارد.
از میان کتابهایی که داشتید، چه شد که به یکباره به موضوع گسست اصفهان رسیدید و از موضوع تاریخی به تاریخی جامعه شناسی ورود کردید؟
از یک جایی به بعد میخواستم پازلی چهارگانه درافکارم برای اصفهان بنویسم. در ابتدا بحث شناخت اصفهان بود که شهر گنبدهای فیروزهای برای کاشیهای شکسته که پنج سال قبل انجام شد.
بعد از آن درباره موضوع گسست در داخل اصفهان بنویسم و فاکتورها را یک به یک برررسی کنم. کتاب سوم من «اصفهان آینده» حاوی ۴۰ مصاحبه با صاحب نظران بود اما خودم به جمع بندی نرسیدم. این کار مکتوب تصویری از اصفهان آینده نشان میدهد. اثر چهارم من با عنوان «شخصیت شناسی تحلیلی» تا جایی پیش رفت اما آن خصلت رسانهای من اینجا خوب نبود چرا که به فروش فکر میکرد!
اینکه در شهر گنبدهای فیروزهای و کاشیهای شکسته، اصفهان را دارای هویت واحد در تاریخ خود و شهری که دارای ایده تاریخی است بدانیم. همچنین در کتاب گسست ۳۰ فاکتور تغییرات را در دهه ۷۰ و ۸۰ میبینید.
«اصفهان آینده» طرح و اثر سنگینتری بود. چهارمین مورد، شخصیت شناسی بود که در راستای آن دو کار انجام دادم. کتاب «حکمت و حدید» زندگینامه معلم اخلاق و مفسر نهجالبلاغه مرحوم استاد محمد فولادگر را واکاوی کرده و کتاب «بالاتر از دانشگاه» ۳۳ سال فعالیت مرکز پرورش استعدادهای درخشان شهید اژهای اصفهان را بازخوانی و روایت کرده است. اینها پازل کلی من در موضوع اصفهان اندیشی بود.
امروز هم دنبال سیر نوشتاری بزرگتری به نام استاد پرورش هستم.
متوجه گسست در این بین نشدیم؟ بیشتر توضیح میدهید؟
اینکه گسست به چه معنا است ساده میگویم، گسست نسل من از دهه ۶۰ از پدران دهه ۴۰ یا دهه ۳۰، بحث گسست نسلی است برای اینکه صریح حرفم را زده باشم. اگر کسی کتاب را کامل بخواند میبینید روح حاکم بر کتاب میگوید گسست حال فعلی از دهه ۶۰، یعنی منظور گسست روزگار و زمانه است.
اگر میگویم دهه شصتیها امروزه این جوری شدهاند، پدر یا مادر همان دهه شصتی هم مسیری را به اندازه فرزندشان طی کردهاند. نمیخواهم در صورت مسئله «گسست نسلی» بمانم. وقتی در کتاب از معماری، رشد، تربیت، معنویت، معنای علم، مباحث زنان، سیاست و صداوسیما را مطرح کردم که همه در حال تغییر است، امروز دهه ۷۰ و ۸۰ و روزگار دهه ۹۰ تغییر کرده و آنجا مؤلفههای گسست را در کل از دهه ۶۰ میبینیم.
البته به دلیل پیش فرضهای ایدئولوژیک خودم آنچه که در سالهای اول انقلاب دیدهام را محور قرار میدهم و قائل به این هستم که انقلاب انفجار نور است و همچنین قائل به این هستیم که در دهه ۶۰ ماجرایی رخ داده که قابل استناد بوده است.
البته مسائلی در جامعه ما در سالهای بعد رخ داد. بر سر آن نور هزاران حکایت پیش آمد. پیشتر هم به صورت بسیار بهتری فرامرز رفیع پور در توسعه و تضاد چنین رویکردی را داشته است.
آیا کتاب گسست تکمیل کننده کتاب توسعه و تضاد شما است؟
نیروهای مذهبی و وفادار به نهضت امام راحل (ره) از امر اجتماعی غافل هستند و جریان عمومی توجه بیشتری به امر الهیات، تاریخ، فلسفه تاریخ و سیاست دارند و به مقوله بازههای اجتماعی کمتر تأمل دارند.
آقای رفیع پور اینگونه نیستند. آن زمان حتی وقتی روشنفکر دینی وقتی از جامعه شناسی حرف میزد بحثهای نظری میکرد. حتی دکتر علی شریعتی؛ امروز هم در دانشگاه تهران استاد کچوییان سر کلاس فلسفه میگوید!
به هر حال این را شاهد هستیم که مباحث اعتقادی زیاد مطرح میشود اما این دکتر رفیعپور است که جامعه شناس با صورت مسئله بومی است.
اگر قلم می زنم که قبول دارم علمی وپژوهشی نیست، اما اعتقاددارم میتواند بستر و مقدمه معرفت زایی باشد. این قلم یک عده پیشتر مقدمه آن بودهاند و برای آن بستر زایی کردند.
برای مثال در نسل ما «محسن احسان مظاهری» این چنین کرده و زحماتی کشیده؛ اما به آن معنا نیست که عقاید من شبیه او است. اما این را بدانیم که اگر افرادی در دایره مذهب شیعه متوجه امر بومی اجتماعی نمیشدند، امروز کار ما خیلی سختتر بود.
در کتاب به رویدادها از سال ۷۰ تا ۸۵ در شهر اصفهان و اینکه حافظه تاریخی مردم کشورمان ضعیف است اشاره شده است. نوشتهاید در اینجا لازم است اشاره کنم فضای نوشتاری کتاب حالت و وضعیت سالهای ۷۰ تا ۸۵ را نشان میدهد پس نباید انتظار داشته باشد نویسنده در وضعیت این روزها و حالت دهه ۹۰ توضیح دهد؛ البته مشخص است که حیات زیست یک نویسنده دهه ۹۰ به او دیدگاهی داده است که در تحلیل وقایع دهه ۷۰ به او یاری رساند. این سوال پیش میآید که حافظه تاریخی ما ضعیف است و آن دوران فرد نوجوان یا جوانی بودهاید و دغدغه داشتهاید. این باعث ایجاد حس پارادوکس در مخاطب نمیشود که امکان دارد در تحلیل این وقایع نسبت به سال ۹۰ آن دیدکامل را نداشته باشد؟
من دنبال آن جایی هستم که گسست ایجاد شده؛ فرض کنید آنجایی که ناظم مدرسه در گوش شما میزند و از فردای آن روز شما فقط با بچههای بد مدرسه دوست میشوید. من کاری ندارم که شما در مدرسه چه بودهاید و یا بعد از آن چه شدهاید. اما من آن روز خاص و آن اتفاق را یادم نمیرود.
آن روزها برای من در ذهن ماندگار شده است. آن روزها روزهای بریدگی است و روزی است که خیلی تأثیرگذار بوده است.
گاهی انتقاد میکنند این کتاب تجربه زیستی محمود فروزبخش است. شاید برای فردی دیگر اتفاقات دیگری بیفتد و جور دیگری رفتار کند و نمیشود بر این اساس برای اصفهان نوشت.
جدال از همین جا شروع میشود. اشکال ما این است که فکر میکنیم امر فرهنگی یک امر برهانی است. این فهم اشتباه ما از فلسفه یونان و ارسطو بوده که در حوزههای علمیه هم هست اما در فرهنگ در حقیقت یک امر جدلی است.
هدف از نوشتن معرفت زایی است، البته نه اینکه معرفت در این ۲۰۰ صفحه کتاب است بلکه این کتاب مقدمهای بر معرفت زایی است پس لازم نیست برهانی باشد و این خیلی مهم است.
وقتی دکارت گفت میاندیشم یا هابس گفت انسان گرگ انسان است این برهان است؟ من فکر میکنم خیلی از متفکران غربی هم خودشان اذعان میکنند که استدلالی برای حرفهایمان نیاوردهایم.
گسست یک روایت است؟
قلم آن به روایت نزدیک میشود اما قوت روایت را ندارد. روایت نویسی کار سختتری است و شاید روزی آن را آزمایش کنم.
گسست سیاه نمایی یا مظلوم نمایی دهه شصت نیست؟
به هر حال قرار است بپذیریم که آنچه که بر یک انسان میگذرد تمام آن به اختیار او نیست و ما زمانهای داریم که محدودیت آفرین است. برای مثال زمانه برای ما زبانی خلق میکند که ما درون همان زبان میتوانیم در حال زندگی کنیم. همچنین باید گفت این مشکلات حقیقی بوده و بحث سیاه نمایی مدنظر نبوده است، اما اینکه سختگیری هست را میپذیرم.
وقتی میبینید جایی مراسم مذهبی بیشتر شده است عامه متدینین جامعه این را مبارک میدانند اما در این کتاب ما به همین موضوع هم نگاه نقادانه و تجزیه و تحلیلی داریم که مقداری از ستایش این امر میکاست، بنابراین سختگیری هست و این یعنی ما عادت نداریم به نهادهایی که در طیف معنوی هستند، مته به خشخاش آنها بگذاریم.
انتقاد دیگر ورود شما به حوزه زنان است. در بخش زن در منگنه؛ در این رابطه بیشتر توضیح میدهید که چگونه یک مرد اینگونه مسائل زنانه را تحلیل کرده است.
بهطور مشخص در سنت اصفهان زنان نقش مشخصی دارند و باید به وظیفه خود در سنت بپردازند و همسرداری و تربیت فرزندان را بر عهده بگیرند. حتی پس از انقلاب اسلامی هم که بر نقشها و آزادیهای زنانه تاکید شد این تدام داشت. تاکید نظام اسلامی آن بوده اولویت نقش زنان همان فرزندپروری و خانهداری است.
خیلی از مباحث و آسیبها جهانی است و به دلیل روند جهانی شدن اتفاق میافتد. برای یک زن این سوال مطرح میشود که چگونه یک مرد در این حوزه اینقدر با نگاه سنتی زنان و جایگاهشان را نقد و بررسی کرده است؟
آنچه که در جمهوری اسلامی به عنوان تجربه حکومتی پیاده شده و به طور طبیعی اشکالاتی هم داشته است، بیشترین فشار به زنان بوده چون یک بلاتکلیفی برای دهه شصتیها پیش آمده که نمیتوان آن را منکر شد. این یک فشار مضاعف بر این طبقه از جامعه است. این باید گفته شود. باید پاسخ بدهیم این بانوان گرامی این همه درس را برای چه خواندند؟
آقایان برای چه میخواندند؟
مردان هم درس بیهوده زیاد میخوانند اما بیهودگی این درس خواندن به فرض برای عدم اتصال علم مهندسی با صنعت است. در جایگاه یک مرد که بتواند با شغل خود نسبتی برقرار کند، این در زمان حاضر مخدوش نیست.
در همان زمان دانشجویی ما، قصه زیاد شدن تعداد زنان در دانشگاهها اتفاق افتاد و امروز هم اگر در همین دانشگاه اصفهان حضور یابید، مردان کمی را مشاهده میکنید.
اما وقتی در سطح جامعه بانوان تحصیل کرده چندانی نمیبینیم این یک مسئله است. این سطح رضایتمندی آنها را تا حد زیادی کاهش میدهد؛ حتی اگر زندگی موفقی داشته باشند، باز یک نقطه نارضایتی در اعماق وجودشان میماند بنابراین این بلاتکلیفی رخ داده و اتفاق افتاده است
به سنت وفادارید؟
در نویسندگی علوم اجتماعی هیچ وقت بیطرفی معنا ندارد، به خصوص در مواجهه باتاریخ اما تلاش میکنم منصف باشی. در کتاب محمودفروزبخش وقتی وارد نمادها و المانهای مدرن و مدرن شدن جامعه میشوید، تبر نقد خود را بیرحمانه بر این پیکره میزیند. المانهایی مثل سینما، موسیقی پاپ و …چرا؟
اجازه بدهید با ذکر مثالی پاسخ دهم. زمانی موضوع بحث خشونت در اسلام بود و عالمی آن را ارائه داد. او در پاسخ به این نقد که گفتند چرا اینقدر اسلام را خشن معرفی کردید گفت: موضوع من خشونت بود.
موضوع من هم نقطهای است که گسست رخ داد. بعنوان مثال آن روزی که پایین مدرسه دوربین نصب کردید تاریخ به دو قسمت تقسیم شد. روزی که دوربین وجود داشت و روزی که دوربین نبود. البته در زمان تحصیل من دوربین در مدارس نبود. از فردا دیگر معنای اخلاق دو تا م شود. ممکن از هزار دلیل بیاورید که دوربین خوب است اما بحث من این است که الان دو موضوع داریم با دوربین و بدون دوربین.
این حرکت داستان گسست ما است. بحث من تجزیه و تحلیل موسیقی در ایران نبود. در تجربه زیستی خودم دیدم که از چه موسیقی به چه نوع دیگری رسیدیم. در واقع این را هم در پارادایم گسست دیدم.
کم بودن برخی صفحات کتاب به خاطر این نبود که در آنها تجربه زیستی کمتری داشتهاید؟
حتماً همین طور بوده است.
درباره معماری هم نوشتهاید. بیشتر توضیح میدهید؟
آنجا هم بحث من روایت معماری اصفهان نیست. دو مثال بود که یکی معماری و دیگری فضاسازی است که مطابق با آن نشان دهیم که در نوجوانی ما چه گسستی افتاد و در کتاب مجتمع پارک و باغ رضوان منظور نظر بوده است.
اگر میخواستیم معماری اصفهان را بحث کنیم هزاران بنا در این سالها ساخته شده است. اما بحث ما این بناها نبود بحث ما دو بنای شاخص بود که پرش را نشان میداد.
این هم سوال سختی است. در دهه شصت حرکتی تا دهه ۹۰ داشتهایم که این مباحث پررنگتر شده اند. اول فردگرایی است یعنی در مجموع این سه دوره احساس شما این است که مقوله فردگرایی بیشتر شده و این در پژوهشهایی اثبات شده است
مقوله کارکردگرایی پررنگتر شده است؛ وقتی من در دهه ۶۰ زندگی میکنم و انسانها را میبینم اینگونه نیست که همه کارهای آنها برای منفعت و کارکردی باشد، بلکه امروز است که در قبال هر اقدام، پرسش سود مطرح میشود.
سوم موضوع اکنونگرایی و لذتگرایی پررنگتر شده که در مقابل آن در گذشته موضوع ایدئولوژی را داشتیم.
اصل حرف این نبود که من چقدر خوشم باشد؛ اصل حرف این بود که من بتوانم در پارادایم ایدئولوزی خودم تعریف شوم.
این سه گانه که در پژوهشهای جهانی هم بررسی شده و در اصفهان هم مشهود است. آن ۳۰ مبحث دیگر برای نشان دادن اینها است. هر کدام از اینها میتواند بهتر و بیشتر توضیح داده شود.
با تجربه زیستی امروز چه بخشی به کتابتان اضافه میکردید؟
وقتی از کتابی بیرون میرویم خیلی سخت است که به حال و هوای آن برگردیم شاید هم محال باشد.
کتابهای دیگری هم دارم که اگر بخواهم یک بند دیگر به آن بیفزایم برای من سخت است. نوشتههای من، من هستم اما من نوشتههایم نیستم. یعنی تمای چیزهایی که در کتاب گسست آمده اند نسبتی با هم دارند اما من گسست نیستم؛ من آن کتاب خودم هم نیستم و من خودم هستم.
وقتی میخواهیم به سراغ آدمها برویم فکر میکنیم اینها همین چیزهایی هستند که نوشتهاند یا همین هنرهایی هستند که کشیدهاند و طراحی کردهاند. در حالی که عکس این است. این کار هنری بخشی از وجود او است اما این شخص آن نیست این شخص ترکیب بندی دیگری است.
کد خبر 627704منبع: ایمنا
کلیدواژه: اصفهان شناسی تخت فولاد کتاب کتاب بخوانیم دهه 60 جامعه شناسی تاریخ اصفهان کتاب گسست شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق تجربه زیستی بیشتر توضیح دهه شصتی ها پررنگ تر شد تجربه زیست کتاب گسست شده اند کتاب ها برای من دهه ۶۰ دهه ۹۰ سال ها تر شده اما من دهه ۷۰
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۹۷۷۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(عکس) یک اورانگوتان زخمی با گیاه دارویی خود را درمان کرد!
دانشمندان میگویند یک اورانگوتان سوماترایی در اندونزی که گونه او زخم بزرگی برداشته بود از یک خمیر تهیه شده از یک گیاه برای درمان خود استفاده کرده است.
این اولین بار در حیات وحش است که دیده میشود یک موجود برای معالجه جراحت از گیاهان دارویی استفاده میکند.
محققان راکوس را هنگام مالیدن این ماده به صورت دیدند، و بعد از یک ماه متوجه شدند که زخم کاملا ترمیم شده است.
دانشمندان میگویند که این رفتار ممکن است از یک جد مشترک انسان و گونههای نزدیک به آن شامل شامپانزه، گوریل و اورانگوتان نشات گرفته باشد.
دکتر ایزابلا لامر، از موسسه ماکس پلانک آلمان و نویسنده اصلی این مطالعه، گفت: «اینها نزدیکترین بستگان ما هستند و این حادثه بار دیگر موید شباهتهایی است که به هم داریم. در واقع شباهتهای ما بیش از تفاوتهای ماست.»
در ژوئن ۲۰۲۲ یک تیم از محققان در پارک ملی گونونگ لوسر در اندونزی، راکوس را با زخم بزرگی روی گونهاش مشاهده کردند.
تصور میشود که این زخم ناشی از نبرد با یک اورانگوتان نر دیگر بوده باشد.
آنها بعد راکوس را درحال جویدن ساقه و برگهای گیاهی به نام «آکار کونینگ» مشاهده کردند که دارای خواص ضدتورمی و ضدباکتریایی است، که مردم محل هم از آن برای معالجه مالاریا و دیابت استفاده میکنند.
او برای هفت دقیقه مکررا این ماده را به گونه خود مالید تا اینکه کاملا زخم را با آن پر کرد. او همچنین برای ۳۰ دقیقه مشغول خوردن این گیاه بود.
به نظر میرسد که که خمیر و برگها موثر بوده باشند. محققان شاهد بودند که عفونت بعد از پنج روز خوب شد و زخم بسته شد.
دانشمندان نتیجهگیری کردند که راکوس میدانست این گیاه خواص دارویی دارد، چون اورانگوتانها به ندرت این گیاه ویژه را مصرف میکنند و همین طور به دلیل مدت طولانی استفاده از آن.
دکتر لامر توضیح داد: «او مکررا خمیر را به صورت مالید، و بعد هم گیاه را مستقیما به صورت خود مالید. برای کل این فرآیند وقت قابل توجهی صرف کرد. برای همین فکر میکنیم که آگاهانه چنین کرد.»
به گفته محققان راکوس همچنین خیلی بیش از معمول استراحت کرد، برای بیش از نصف روز، که نشان میدهد سعی داشت بعد از جراحت بهبود پیدا کند.
دانشمندان از قبل میدانستند که میمونهای درشتاندام از دارو برای درمان خود استفاده میکنند.
بیولوژیست جیل گودال در دهه ۱۹۶۰ شاهد وجود برگ کامل در مدفوع شامپانزه بود، و سایرین گزارش کردند که این حیوانات برگهای دارای خواص پزشکی را قورت میدهند.
اما آنها هرگز ندیده بودند که یک حیوان در حیات وحش گیاه را به زخم خود بمالد.
بعد از یک ماه گونه راکوس کاملا خوب شده بود
سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟